گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
حرف (ج)



جابر (ابو خالد)
1جابر از تابعین و اهل کوفه است که در جنگ نهروان امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام را همراهی کرد.
خطیب بغدادي، وي را از تابعین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از اهل کوفه یاد می کند و می نویسد: خالد فرزند
جابر از پدرش نقل می کند که گفت: من در جنگ نهروان همراه امام علیه السلام بودم و همین که امام علیه السلام چشمش
عبداللَّه » به نهروانیان افتاد به اصحابش فرمود: از جنگ خودداري کنید. یاران حضرت فریاد برآوردند که ما باید قصاص خون
را - که عامل حضرت در نهروان بود و به دست خوارج با همسر و فرزندِ در رحم همسرش کشته شده بود - « بن خبّاب
بگیریم.
پس از جنگ حضرت علی علیه السلام فرمود: برگردید مجدَّع (ذو الحویصره) را پیدا کنید، دنبال جنازه او رفتند ولی وي را
نیافتند، باز حضرت تأکید کرد که: بروید سراغ او که به خدا سوگند نه من دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده
است....
اصحاب جست و جو کردند و جسد او را از میان کشته ها
در وسط آب و گِل پیدا کردند که یک دست او مانند پستان زن بود، هر وقت می کشیدند، کشیده می شد و هر وقت آن
دست را رها می کردند، جمع می شد. حضرت چون جنازه این نهروانی را دید فریاد زد:
اللَّه اکبر، و اللَّه لولا ان تبطروا لحدثتکم ما وعدکم اللَّه علی لسان نبیّکم لمن قاتلهم؛
اللَّه اکبر، به خدا قسم اگر خیلی سرمست و مسرور نمی شدید، آنچه بر زبان پیامبرتان براي جنگ کنندگان با اینها جاري شده
.( بود، براي شما حدیث می کردم.( 1
*****
. تاریخ بغداد، ج 7، ص 236
جابر بن عبداللَّه انصاري
اشاره
ابو » یا « ابو عبدالرحمن » و به قولی « ابو عبداللَّه » از طائفه خزرج و کنیه اش « عبداللَّه بن عمرو بن حرام انصاري » جابر فرزند
بوده و او یکی از بزرگان و اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و از ارادتمندان خاندان رسالت به شمار می آید. « محمد
مادرش نسیبه دختر ابوعبداللَّه (عبدالرحمان) عقبهبن عدي است. جابر در کودکی همراه پدرش در عقبه دوم در جمع هفتاد
.( نفري خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه رسیدند و با حضرت بیعت کردند.( 1
.( به نقل ذهبی، جابر 94 سال عمر کرد و در جنگ بدر هجده ساله بوده است.( 2
جابر روي همان شخصیت اجتماعی و ایمانی که داشت، همواره مورد توجه بود و از کسانی است که روایات بسیار زیادي از
او به یادگار مانده و در تمام جنگ هاي پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز شرکت داشته و در جنگ صفین در رکاب
امیرالمؤمنین علیه السلام با شامیان جنگید، جابر از اصحابی است که عمر طولانی کرد و سلام پیامبر خدا
صلی الله علیه و آله را به امام باقر علیه السلام که در خردسالی بود، ابلاغ نمود و او اولین کسی بود که پس از شهادت امام
حسین علیه السلام وارد کربلا شد و قبور شهداي کربلا را به همراه عطیه زیارت نمود.
جابر سرانجام در سن 94 سالگی در سال 74 یا 77 هجري در حالی که چشمانش را از دست داده بود در مدینه دار فانی را
بر او نماز خواند. او آخرین صحابی از میان اصحاب و شرکت کنندگان در عقبه « ابان بن عثمان » وداع گفت و حاکم مدینه
.( ثانیه بود که از دنیا رفت.( 3
اداي قرض هاي عبداللَّه با دعاي پیامبر
جا ماندن جابر از کاروان جهادگران
جابر و خاندان پیامبر
ارادت جابر به امام حسن و امام حسین
جابر و حدیث مظلومیت اهل بیت
جابر و حدیث لوح فاطمه زهرا
جابر و ملاقات با امام باقر و آیه اطیعوا اللَّه
جابر در مزار شهداي کربلا در اربعین حسینی
جابر و بی اعتنایی به معاویه
جابر و نقل چند حدیث
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 256 ؛ الاصابه، ج 1، ص 434 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 337
. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 337
. اسد الغابه، ج 1، ص 257 ؛ الاصابه، ج 1، ص 435 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 338
اداي قرض هاي عبداللَّه با دعاي پیامبر
جابر طبق وصیت پدرش بایستی تمامی قرض هاي او را ادا می کرد لذا پس از جنگ اُحد پیوسته در این فکر بود. تا روزي
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره قرض هاي پدرش از او سؤال نمود؟ جابر عرض کرد: هنوز قرض هاي پدرم به حال
خود باقی است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: طلب کار پدرت
کیست؟ و هنگام پرداخت آنچه وقت است؟ عرض کرد: فلان مرد یهودي طلب کار است و فصل چیدن خرماها نیز وقت
پرداخت آن است. رسول خدا فرمود: هر وقت خرماهاي خود را در فصل برداشت جمع آوري کردي به آن دست نزن و فقط
هر نوع از خرماها را جدا بگذار و مرا خبر کن تا بیایم.
جابر موقع برداشت خرماها، حضرت را خبر کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله به نخلستان جابر آمد، خرماها را مشاهده کرد و از
هر رقم مشتی برداشت و دوباره روي آن ریخت، آن گاه فرمود: مرد یهودي طلب کار پدرت را خبر کن بیاید؛ وقتی او آمد،
اختر من هذا التمر أيُّ صنفٍ شئتَ، فخذ دینک منه؛ از هر نوع خرمایی که می خواهی بابت طلبت بردار. » : حضرت فرمود
اختر أيّ صنف شئتَ » : یهودي گفت: همه این خرماها به مقدار طلب من نمی شود تا چه رسد به یک رقم آنها، حضرت فرمود
«. فابتدي ء به؛ از هر کدام می خواهی بردار و طلب خود را بستان
مرد یهودي گفت: از خرماي صیحانی می خواهم.
پیامبر صلی الله علیه و آله با نام خدا شروع کرد و خرماها را پیمانه می کرد و به مرد یهودي می داد و تمام طلب او را از همان
یا جابر، هل بقی لأحد علیک شی ء من دینه؛ اي » : نوع خرما داد و از آن چیزي هم کم نشد. سپس حضرت به جابر فرمود
فاحمل تمرك، بارك اللَّه لک فیه؛ » : عرض کرد: خیر. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود «؟ جابر، آیا بدهی دیگري هم داري
پس خرماها را به خانه ببر،
«. خداوند برکتش را براي تو قرار داده است
جابر می گوید: خرماها را به منزل بردم و یک سال از آنها استفاده کردیم و انفاق نمودیم و سایر نیازهایمان را با فروش آنها
.( رفع کردیم ولی تا آمدن خرماي جدید چیزي از آنها به برکت دعاي پیامبر کم نگردید.( 1
*****
. خرائج راوندي، ج 1، معجزات النبی صلی الله علیه و آله، ص 154 ، ح 242 ؛ بحارالانوار، ج 18 ، ص 232
جا ماندن جابر از کاروان جهادگران
در یکی از سفرهایی که پیامبر و مسلمانان براي جهاد در حرکت بودند (در غزوه ذات الرقاع)، جابر چون شتر ضعیف و لاغري
داشت از قافله جهادگران عقب ماند و سرانجام آن حیوان از فرط خستگی خوابید و قدرت حرکت از او سلب شد، جابر بناچار
بالاي سر شتر ایستاد و ناله می کرد و می اندیشید چه کند تا از میدان جنگ و جهاد باز نماند.
جابر می گوید: در این بین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که معمولًا بعد از همه و در دنبال قافله حرکت می کرد - تا اگر
احیاناً ناتوانی از قافله جا مانده به او مدد رساند - از دور صداي ناله ام را شنید، همین که نزدیک رسید در آن تاریکی شب
پرسید: تو کیستی؟
گفتم: من جابرم، پدر و مادرم فدایت اي رسول خدا.
«؟ ما شأنک؟ چرا معطل و سرگردانی » : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
عرض کردم: شترم از راه رفتن مانده است.
حضرت فرمود: آیا عصایی همراه داري؟ گفتم: بلی یا رسول اللَّه و عصا را به حضرت دادم.
پیامبر، عصا را گرفت و به کمک آن، شتر را به حرکت درآورد و بعد او را خوابانید و به من فرمود:
سوار شو؟ جابر می گوید: من سوار شدم و با رسول خدا صلی الله علیه و آله به راه افتادیم و به عنایت و توجه پیامبر صلی الله
علیه و آله شترم از شتر حضرت تندتر حرکت می کرد و پیامبر مکرراً مرا مورد لطف و محبت خود قرار داد و شمردم بیست و
ما ترك عبداللَّه من الولد؛ از » : پنج بار براي من طلب آمرزش کرد، و در ضمن از وضع خانوادگی ما سؤال کرد و فرمود
.(1).«؟ پدرت چند فرزند باقی است
گفتم: هفت دختر و من یک پسر بر جاي گذاشت. فرمود: آیا قرض هم داري؟ گفتم: آري. پیامبر فرمود: هر وقت به مدینه
بازگشتی با طلب کاران قرار داد کن که در موقع محصول خرما قرض هاي پدرت را بپردازي، بعد فرمود: آیا زن گرفته اي؟
گفتم: آري. فرمود: با چه کسی ازدواج کرده اي؟ گفتم: با دختر فلانی که زنی بیوه بود و کسی هم به او رغبت نداشت،
وصلت کرده ام. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا دوشیزه و دختري نگرفتی که هم فکر و هم بازي تو باشد؟ گفتم: یا
رسول اللَّه، چون چند خواهر جوان و بی تجربه داشتم، نخواستم زن جوان و بی تجربه اي بگیرم، و باعث درگیري در خانه ام
شوند، لذا مصلحت دیدم زن سال دار و بیوه اي را به همسري انتخاب کنم تا بتواند خواهرانم را جمع آوري کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بسیار کار خوبی کردي. بعد سؤال کردند: این شتر را چند خریدي؟ گفتم: به پنج وقیه طلا.
پیامبر فرمود: به همین قیمت مال من باشد، چون
به مدینه آمدي، بیا پولش را بگیر.
جابر گوید: این مسائل در وسط راه در آن شب تاریک بین من و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رد و بدل شد و سرانجام آن
سفر به پایان رسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و همراهان به مدینه مراجعت کردند. جابر، شتري را که پیامبر صلی الله علیه
و آله از او در آن شب خریداري کرده بود، آورد که تحویل رسول خدا صلی الله علیه و آله بدهد، حضرت به بلال فرمود: پنج
وقیه طلا بابت پول شتر به جابر بده به علاوه سه وقیه دیگر، تا قرض هاي پدرش عبداللَّه را بدهد و شترش هم مال خودش
باشد، بعد راجع به اداي قرض هاي پدرش به او فرمود: موقع فرا رسیدن محصول خرما مرا خبر کن، تا آخر داستان که در
.( صفحه قبل گذشت.( 2
آري، رسول خدا صلی الله علیه و آله با همراهان و یارانش این چنین صمیمی و دوستانه سخن می گفت و در رفع مشکلات
آنان می کوشید.
*****
مردان بزرگ و پیامبران الهی در هر فرصتی از موقعیت ها استفاده می کنند و حتی از جزئیات زندگانی امت خود غافل نمی
شوند، لذا در این سفر جنگی و در تاریکی شب، پیامبر صلی الله علیه و آله از وضع خانوادگی جابر سؤال می کند و از حال او
باخبر می شود.
. مکارم الاخلاق، وصف النبی فی الرفق بامته، ص 19 ؛ بحارالانوار، ج 16 ، ص 233
جابر و خاندان پیامبر
از قرب الاسناد حمیري از امام صادق علیه السلام در شأن و منزلت جابر و اخلاص او نسبت به خاندان رسالت نقل است که
فرمود: وقتی آیه
1) نازل شد، به خدا قسم کسی به این آیه شریفه وفا نکرد مگر هفت )« قل لا أسئَلَکُم علیه أجراً إلاّ المَوَدَّه فی القربی » شریفه
.( نفر: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، جابر بن عبداللَّه انصاري، غلام آزاد شده پیامبر و زید بن ارقم.( 2
عبدالرحمن بن » ، مرحوم علامه امینی نقل می کند: وقتی حجاج بن یوسف ثقفی مکه را تصرف و کار ابن زبیر را تمام کرد
را حاکم مکه قرار داد و خود به مدینه رفت و مردم آن جا را مورد شکنجه و آزار قرار داد، از جمله این که با مُهر فلزي « نافع
گداخته اي برخی از یاران حضرت علی علیه السلام را داغ می کرد تا درس عبرتی بر دوستان و شیعیان آن امام همام علیه
را حاضر کرده و دست او را مُهر داغ زدند و نیز دستور « جابر بن عبداللَّه » السلام باشد، در راستاي این وحشی گري دستور داد
را حاضر کردند به او گفت: چرا امیرالمؤمنین عثمان را یاري نکردي؟ گفت: یاري کردم، گفت: دروغ « سهل بن سعد » داد
.( گفتی، بعد گردن او را با همان مهر گداخته داغ نمود!( 3
*****
«. بگو من از شما اجرت رسالت نمی خواهم مگر دوستی ذي القربی و اهل بیت پیامبر را » ، شوري 42 ، آیه 23
. قاموس الرجال، ج 2، ص 517
. ر. ك: الغدیر، ج 9، ص 129
ارادت جابر به امام حسن و امام حسین
امام علی بن الحسین علیه السلام می فرماید: روزي جابر با دیدن ما، خود را روي دست و پاي حضرت حسن و حسین انداخت
و بر آنها بوسه زد، مردي از قریش که از بستگان مروان بود بر او خرده گرفت و اعتراض کرد که: چرا با این سن و سال
و موقعیتی که در پی هم نشینی و مصاحبت با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داري، به دست و پاي این دو می افتی؟
جابر گفت:
اي مرد، از من دور شو، اگر تو فضل و مقام این دو بزرگوار را به آن گونه که من می دانم، می دانستی، هیچ گاه ایراد نمی
گرفتی بلکه خاك زیر پاي ایشان را هم می بوسیدي.
سپس جابر متوجه انس بن مالک شد و گفت: اي ابو حمزه، رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره این بزرگواران مطلبی به من
فرمود که گمان نمی کنم درباره بشري جز آنان صحت یابد.
انس پرسید: اي ابو عبداللَّه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره آنان چه فرمود؟ حضرت علی بن الحسین علیه السلام می
گوید: در این موقع پدر و عمویم (حضرت حسین و حضرت حسن) رفتند و من ماندم و گوش دادم که جابر به انس گفت: در
یکی از روزها که در مسجد پیامبر و خدمت آن حضرت بودم پس از آن که مردم متفرق شدند حضرت به من امر کرد که
حسن و حسین را نزد او بیاورم، من فوراً رفتم و آن دو را آوردم و در بین راه گاه حسن و گاهی حسین را در آغوش می
کشیدم، پیامبر علیه السلام که علاقه و اکرام مرا نسبت به دو فرزند خود مشاهده کرد، در حالی که سرور و نشاط را در چهره
حضرت می دیدم، به من فرمود: اي جابر، آیا این دو فرزندم را دوست می داري؟
گفتم: بله یا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدایت باد، چه چیز مانع آن می تواند
باشد با قرب و منزلتی که این دو با شما دارند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
أفلا اُخبرك عن فضلهما؟ قلت: بلی بأبی أنت و أمّی، قال: إنّ اللَّه تعالی لما أراد أن یَخلقنی، خلقنی نطفه بیضاء طیّبه، فأودعهما
صُلب أبی آدم علیه السلام، فلم یزل ینقلها مِن صُ لب طاهر إلی رحمٍ طاهر إلی نوح و إبراهیم علیهماالسلام ثم کذلک إلی
عبدالمطلب، فلم یصبنی من دنس الجاهلیه شی ء، ثم...؛
آیا از فضل و مقام ایشان تو را خبر ندهم؟ گفتم پدر و مادرم به قربانت، آري. فرمود: خداوند چون خواست مرا بیافریند به
صورت نطفه اي سفید و پاکیزه در پشت آدم مرا قرار داد؛ این نطفه را از پشت پاك و در رحمی پاك منتقل کرد تا به نوح و
ابراهیم علیهماالسلام رسید و از او به عبدالمطلب منتقل شد، در آن دوران طولانی، خداوند من و اجدادم را از آلودگی
جاهلیت حفظ نمود، این نطفه را در پشت عبدالمطب به دو نیم تقسیم کرد نیمی را در پشت عبداللَّه پدرم نهاد و مرا خلق کرد
و نیمی را در پشت عمویم ابوطالب قرار داد و از آن علی را آفرید، پیامبري را به من ختم کرد و وصایت را به علی خاتمه داد.
1) یک بار دیگر این دو نطفه از من و علی جمع شدند و از آن حسن و حسین را آفرید و به وسیله ایشان ذریه و نسل مرا در )
.( آنان قرار داد.( 2
جابر با بیان این حدیث، ارادت و اخلاص خود را به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام نمود.
*****
یعنی جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله
را در علی و اولادش ختم کرده است.
. 2؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 111 / امالی شیخ طوسی، ص 499 ، مجلس 18 ، ح 1095
جابر و حدیث مظلومیت اهل بیت
جابر بن عبداللَّه انصاري نقل می کند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سکرات فوت بود، فاطمه زهرا علیها
السلام وارد شد، سرش را بر سینه پدرش رسول خدا گذاشت و بسیار گریست، حضرت در این موقع دیده مبارکش را گشود و
فرمود:
یا بنیّه، أنتِ المظلومه بعدي، و أنتِ المستضعفه بعدي، فمن آذاك فقد آذانی، و مَن غاظکِ فقد غاظنی، و مَن سرّكِ فقد
سرَّنی و...، لأنکِ منّی و أنا منک، و أنت بعضه منّی و روحی التی بین جنبی؛
دخترم تو بعد از من مظلوم واقع خواهی شد و تو را مورد ضعف و ستم قرار می دهند، پس هر کس تو را اذیت کند، مرا اذیت
کرده و هر کس با تو دشمنی کند با من دشمنی نموده است، و هر کس تو را مسرور و شاد نماید، مرا مسرور و شاد ساخته و
هر کس به تو نیکی کند، به من نیکی کرده است، دخترم کسی که به تو جفا کند، به من جفا کرده و کسی که با تو ارتباط
برقرار کند، با من ارتباط برقرار کرده و به عکس کسی که با تو قطع ارتباط کند، با من قطع رابطه نموده و کسی که با تو به
انصاف عمل نماید، با من به انصاف عمل کرده و کسی که به تو ستم کند، به من ستم کرده است؛ زیرا تو از منی و من از تو،
و تو پاره تن و روح و جان منی در
بین سینه ام.
*****
جابر و حدیث لوح فاطمه زهرا
از جمله احادیثی که تنها جابر بن عبداللَّه انصاري آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است و ائمه معصومین
.( علیهم السلام بدان می بالیدند، حدیث لوح است که فرصت شرح آن در این جا نیست.( 1
*****
. اثبات الهداه، ج 2، ص 285 ، باب التاسع، ح 73
جابر و ملاقات با امام باقر و آیه اطیعوا اللَّه
یکی از روایاتی که به طور متواتر بین شیعه و سنی نقل شده، ملاقات جابر بن عبداللَّه صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله با
امام باقر علیه السلام است، این ملاقات با خبر غیبی رسول خدا صلی الله علیه و آله است، اینک به بخشی از آن بسنده می
کنیم:
1) را بر پیامبر خدا صلی الله علیه و )« أطیعوا اللَّه و أطیعُوا الرَّسول و اُولی الأمر مِنکم » جابر نقل می کند: وقتی خداوند آیه شریفه
آله نازل کرد، عرضه داشتم: یا رسول اللَّه، خدا و رسولش را شناختیم، اولی الأمر چه کسانی اند که خداي تعالی اطاعت آنان
را با اطاعت خودش و شما مقرون ساخته است؟
حضرت صلی الله علیه و آله فرمود:
هم خلفائی یا جابر، و أئمه المسلمین من بعدي، اوّلهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین، ثم محمّد
بن علی المعروف فی التوریه بالباقر، ستدرکه یا جابر، فاذا لقیته فاقرأه منّی السلام، ثم الصادق...؛
اي جابر، آنان جانشینان منند که پس از من پیشواي مسلمانند، اول ایشان علی بن ابی طالب است و پس از او فرزندش حسن و
بعد از او فرزند دیگرش حسین، سپس علی بن الحسین، و بعد از او فرزندش محمد بن علی است که در تورات، باقر خوانده
شده است (یعنی شکافنده
علم) تو او را درك می کنی و موقعی که او را ملاقات کردي سلام مرا به او برسان( 2) و پس از او فرزندش صادق جعفر بن
محمد است، و بعد از او فرزندش موسی بن جعفر است، سپس علی بن موسی فرزندش می باشد و پس از او فرزندش محمد
بن علی و بعد از او فرزندش علی بن محمد، باز فرزندش حسن بن علی است و پس از او هم نام من محمد است که نام او نام
من است و کنیه او کنیه من است او حجت خدا در روي زمین و بقیه اللَّه و خلیفه خدا در میان بندگان او فرزند حسن عسکري
می باشد.
ذاك الذي یفتح اللَّه تعالی ذکره، علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها، ذاك الذي یغیب عن شیعته و أولیائه غیبه لا یثبت فیها
علی القول بامامته الّا من امتحن اللَّه قلبه للایمان؛
او آن کسی است که خداي تعالی مشرق و مغرب عالم را به دست او فتح می کند، او غیبتی طولانی از شیعیان و دوستانش
دارد که جز کسانی که خدا قلب آنان را با ایمان آزموده به امامت او باقی نمی مانند.
جابر گفت: عرض کردم، یا رسول اللَّه، آیا در غیبت او بهره اي براي دوستان و شیعیانش خواهد بود؟
حضرت صلی الله علیه و آله فرمود:
اي و الذي بعثنی بالنبوه، إنّهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان تجلاها (تحلاها)
سحاب، یا جابر، هذا من مکنون سرّ اللَّه و مخزون علم اللَّه فاکتمه الا عن اهله؛
آري به آن خدایی که مرا به نبوت برگزیده است شیعیانش از نور وجودش استفاده
می کنند و از ولایت او بهره مند می گردند همان طوري که مردم از خورشید به هنگامی که در پس ابرها است بهره می
گیرند. سپس فرمود: اي جابر، این مطلب از اسرار خدایی و از علوم پنهان خداوند است و آن را مکتوم بدار و به کسانی که
.( صلاحیت و لیاقت ندارند، اظهار مکن.( 3
*****
«. اي کسانی که ایمان آورده اید از خدا و پیامبر و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید » نساء 4، آیه 59
آمده که فرمود: بعد از ملاقات با او دیگر عمري نخواهی کرد و از دنیا خواهی رفت. » بحارالانوار، ج 46 ، ص 227 » در
تفسیر برهان، ج 1، ص 381 ؛ ر. ك: بحارالانوار، ج 46 ، ص 227 ؛ اصول کافی، ج 1، ص 304 ، کتاب الحجه باب الاشاره و
؛ النص عل علی بن الحسین؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 158 ؛ خرائج راوندي، ج 1، ص 269 ؛ معجزات الامام الباقر، ح 12
. بحارالانوار، ج 46 ، ص 225
جابر در مزار شهداي کربلا در اربعین حسینی
از مواردي که دلیل بر ارادت فوق العاده و اخلاص جابر بن عبداللَّه به امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت
علیهم السلام می باشد، زیارت او در اولین اربعین امام حسین علیه السلام در کربلاست و شرح جریان این زیارت ارزش مند،
بدین قرار است:
اعمش از عطیه کوفی (عوفی)( 1) نقل می کند که گفت: به اتفاق جابر بن عبداللَّه انصاري براي زیارت قبر امام حسین علیه
السلام به کربلا مشرف شدیم چون بدان محل متبرك رسیدیم، جابر مراسم تشرف و زیارت را به جاي آورد، ابتدا در آب
فرات غسل کرد، لباس تمیز به تن نمود، با بوي خوشی که همراه داشت، بدن خود را
معطر کرد و در حالی که گام هاي خود را کوتاه بر می داشت و ذکر خدا بر لب داشت قدم بر می داشت تا به قبر مطهر
حضرت ابا عبداللَّه سیدالشهدا علیه السلام رسید.
عطیه گوید: چون جابر نابینا بود به من گفت: دست مرا بر تربت مقدس قبر بگذار؟ من دست او را روي قبر مطهر گذاشتم، اما
همین که دست خود را روي قبر گذاشت، گویا غصه عالم در دل او راه یافت و به یاد خاطره جان گداز شهادت عزیزان پیامبر
و علی و فاطمه علیهم السلام افتاد، غش کرد و بی هوش روي قبر افتاد؛ فوراً چند قطره آب بر چهره نورانی جابر پاشیدم او به
یا حسین، یا حسین، یا حسین، حبیبٌ لا یُجیبُ » : هوش آمد، همین که به هوش آمد با اداي احترام فریادي از دل سر داد و گفت
«؟ حَبِیبَه؛ اي حسین اي حسین، اي حسین، آیا دوست جواب دوستش را نمی دهد
بعد جابر، جوابی به خود داد که دل هر شنونده اي را می سوزاند و این گونه به آن حضرت خطاب کرد و گفت:
و أنّی لکَ بالجواب و قد شَحطَتْ أوداجُک علی أثباجک، و فَرَّقَ بین بدنِک و رأسک، فأشهدُ أنّک ابنُ النبییّن و ابنُ سید
المؤمنین، و ابنُ حلیف التقوي، و سلیل الهُدي، و خامِس أصحاب الکساء، و ابن سیّدِ النّقباء، و ابنُ فاطمه سیده النساء؛
اي حسین، چه طور می توانی جواب بدهی در حالی که رگ هاي تن و گردن تو بریده شده و با خون گلویت آغشته گردیده
است؟ چگونه می توانی پاسخ دهی در حالی که میان سر و بدنت جدایی
افتاده است؟ (و سرت بر فراز نیزه به کوفه و شام برده شده است). اي حسین، من شهادت می دهم همانا تو فرزند پیامبران و
فرزند سید اوصیا، و فرزند همگام تقوا و برگزیده هدایت، و پنجمین نفر اصحاب کساء، و فرزند بزرگ جانشینان و زاده فاطمه
زهرا سیده زنان عالمیان هستی.
و ما لَک لا تَکونُ هکذا، و قد غذتک کفُّ سید المرسلین، و رُبیّتَ فی حجر المُتقین، و رُضِ عتَ مِن ثدي الایمان، و فُطِمتَ
بالإسلام، فَطِبتَ حیّاً و طِبتَ میّتاً غیرُ أنّ قلوبَ المؤمنین غیرُ طیبه لِفراقک، و لا شاکّهٍ فی الخیره لک، فعلیک سلام اللَّه و
رضوانه، و أشهد أنکّ مَضیتَ علی ما مَضی عَلیه أَخُوكَ یَحیی بن زکریَّا؛
چرا چنین نباشی در حالی که تو از دست رسول خدا صلی الله علیه و آله غذا خوردي و در بستر و دامان پرهیزکاران پرورش
یافتی و از سینه ایمان شیر نوشیدي و با اسلام از شیر گرفته شدي، پس تو پاك و پاکیزه زیستی و پاك و پاکیزه از دنیا رفتی،
اما دل هاي مؤمنان در غم فراق تو دردمند و ناراحت است و در پاکیزگی و نیکویی تو شک و تردیدي ندارند؛ پس سلام خدا
و رضوان او بر تو باد. اي حسین، من شهادت می دهم تو در راهی شهید شدي که برادرت یحیی بن زکریا علیه السلام در آن
راه به شهادت رسید.
جابر سپس با قلبی اندوه بار، به دور قبر حسین علیه السلام گردید و سپس به نزد قبور سایر شهدا و سربازان فداکار صحنه
خونین کربلا آمد، و آنان را مورد توجه قرار داد و گفت:
السلام علیکم أیها الأرواح
التی حَلَّت بفناء الحسین، و أناختْ بِرحله، أشهد أنکم أقمتم الصلاه، و آتیتم الزکاه، و أمرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و
جاهدتم الملحدین و عبدتم اللَّه حتی أتاکم الیقین، و الذي بعث محمداً بالحق لقد شارکنا فیما دخلتم فیه؛
درود بر شما اي ارواح پاکی که سالار شهیدان حسین علیه السلام را در میان خود گرفته و با جان خویش از او حمایت کردید،
و اکنون کنار قبر او آرمیده اید. من شهادت می دهم که شما با خون خود نماز را به پا داشتید، و به زکات (حقوق مالی اسلام)
حیات تازه دادید و با عمل خود، امر به معروف و نهی از منکر نمودید (و این دو اصل مهم اسلامی را زنده کردید) و با کافران
و ملحدان جهاد کردید و عبودیت و بندگی خود را با جان فشانی به مرحله یقین رساندید. به خداوندي که محمد صلی الله
علیه و آله را به پیامبري مبعوث کرد و به حق رهنمون بود ما با شما در این راه سعادت بخش و در آن چه انجام داده اید،
شریکیم.
عطیه می گوید: به جابر گفتم: این چه سخنی است که می گویی (که ما با شهداي کربلا در اجر و ثواب شریکیم) در حالی
که ما نه مانند آنان از شهر و دیار خود آواره شدیم و نه به صحنه کارزار آمده ایم و نه شمشیري زده ایم؟ اما این پاك
باختگان جنگیدند و بین سر و بدنشان جدایی افتاده، و فرزندانشان یتیم شده و رگهاي گردنشان بریده شده است؟ اي جابر
چطور ما با آنها شریکیم؟
جابر در پاسخ عطیه گفت:
یا عطیه، سمعت حبیبی رسول
اللَّه صلی الله علیه و آله یقول: مَنْ أحبّ قوماً حُشِر معهم، و من أحبَّ عمل قومٍ اُشرك فی عملهم، و الذي بعث محمّداً بالحق
نبیّاً إن نیّتی و نیّه اصحابی علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه؛
هر کس قومی را از نیک و بد دوست بدارد و یا عمل » : اي عطیه، از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود
قومی را دوست بدارد با آنان محشور و با عمل آنان در اجر شریک خواهد بود.
اي عطیه، به خدایی که محمد را به حق، مبعوث به رسالت کرد، همانا من مایل بودم همراه امام حسین علیه السلام باشم و در
راه آن امام مظلوم شهید شوم، این خواست من و یاران من بود، بنابراین به خواست خداوند ما در اجر و پاداش این شهیدان که
شربت شهادت نوشیده اند، شریکیم.
عطیه می گوید: بعد از کنار قبر حضرت سیدالشهدا حرکت کردیم. در بین راه، جابر به من فرمود: اي عطیه، من وصیتی دارم،
آیا آن را بگویم؛ زیرا ممکن است پس از این سفر دیگر مرا دیدار ننمایی:
أحبَّ محبِّ آل محمد ما أحبَّهم، و أبغض مُبغضَ آل محمد ما أبغضهم و إن کان صوّاماً قَوَّاما، و ارفق بمحبّ آل محمد فإنّه إن
تزلّ (لهم) قدم بکثره ذنوبهم، ثبتت لهم اُخري بمحبّتهم، فإنّ محبَّهم یعود إلی الجنه و مبغضهم یَعودُ إلی النار؛
اي عطیه، دوستان آل محمد را مادامی که مفتخر به دوستی آنان هستند دوست بدار، و دشمنان آل محمد را تا زمانی که
دشمنی دارند، دشمن بدار، اگر چه همواره در حال نماز و روزه باشند. اي عطیه، با محب آل
محمد مدارا کن و اگر چه لغزشی دارند و قدمی بر خلاف برمی دارند و گناهکارند، اما به واسطه گامهاي دیگري که در
محبت آل محمد برمی دارند جبران آن گناهان می شود؛ زیرا دوستداران آنان اهل بهشت و بازگشت دشمنان آنان به جهنم
.( است.( 2
*****
عطیه کوفی (عوفی) فرزند سعد بن جناده است پدرش سعد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: خداوند پسري
به من عنایت فرموده است. حضرت فرمود: نام او را عطیه بگذار، زیرا او عطیه الهی است. عطیه پس از آن که بزرگ شد از
راویان حدیث گردید و در سال 111 هجري به رحمت ایزدي پیوست. (سفینه البحار).
. بحارالانوار، ج 68 ، ص 130
جابر و بی اعتنایی به معاویه
( جابر در زمان حکومت معاویه چون روزگار بر او سخت می گذشت و با این که می دانست معاویه بر دین اسلام نمی میرد( 1
اما به ناچار قصد شام کرد تا با معاویه ملاقات نماید و با مساعدت او به زندگی خود و خانواده اش سر و سامانی بخشد، اما
معاویه به سببِ عناد و کینه اي که به خاندان پیامبر و اصحاب و شیعیان آنان داشت چند روزي جابر را پشت در نگه داشت و
اجازه ورود نمی داد تا بدین وسیله او را خوار و سبک نماید، اما جابر پس از آن که اجازه ورود یافت به معاویه گفت: مگر از
من حجب ذا فاقه و حاجه، حجبه اللَّه یوم فاقته و حاجته؛ هر کس به روي حاجتمند و بیچاره اي » : رسول خدا نشنیدي که فرمود
«. در را ببندد، خداوند درِ رحمتش را در قیامت به روي او می بندد
معاویه از شنیدن اعتراض جابر بسیار خشمناك
إنّکم ستلقون بعدي إمره فاصبري » : شد و در غضب رفت و گفت: من هم از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود
حتی تردوا علیَّ الحوض، أفلا صبرت؟ بعد از من شماها به زمامدارانی مبتلا خواهید شد (که به شما اذیت و آزار می رسانند)
«؟ صبر کنید تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوید، اي جابر چرا صبر نکردي و این جا آمدي
جابر گفت: آري مرا به یاد چیزي که فراموش کرده بودم، آوردي؛ لذا صبر می کنم. این را گفت و با بی اعتنایی از کاخ
معاویه خارج شد و بر مرکب خود سوار شد و به مدینه بازگشت.
معاویه از این برخورد پشیمان شد و شش صد دینار طلا براي جابر فرستاد، اما جابر نپذیرفت و به فرستاده او گفت: به معاویه
واللَّه یابن آکله الأکباد، لا وجدتَ فی صحیفتک حسنه أنا سببها أبداً؛ به خدا قسم اي پسر زن جگر خوار، در نامه » : بگو
.(2).« اعمالت خیري نخواهی دید که من سبب آن شده باشم
*****
وقعه صفین، ص «. یموت معاویه علی غیر الاسلام » : عبداللَّه بن عمر از رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود
.217
. قاموس الرجال، ج 2، ص 521
جابر و نقل چند حدیث
الصبر و السماحه؛ ایمان عبارت » : 1 - جابر می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ایمان سؤال شد؟ حضرت فرمود
.(1).« از صبر و سخاوتمندي است
2 - جابر و ابو سعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود:
إیّاکم و الغیبه، فان الغیبه أشدُّ من الزنا، إنّ الرجل یَزنی فَیتوبُ اللَّهُ علیه و إنّ صاحبَ الغیبه لا یُغفَرُ
له حتی یَغفر له صاحبُه؛
از غیبت پرهیز کنید، زیرا غیبت شدیدتر از زناست؛ چون مرد اگر زنا کند با توبه خداوند او را می بخشد، اما اگر غیبت کند با
.( توبه بخشیده نمی شود تا آن که شخص غیبت شونده از او درگذرد.( 2
3 - جابر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:
اذا دخل أهلُ الجنه الجنهَ، قال لهم ربُّهم تعالی: أتحبّون أن أزیدکم؟ فیقولون: و هل خیر مما أعطیتنا؟ فیقول: نعم، رضوانی
اکبر؛
هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می شوند، پروردگار متعال به آنان می گوید: آیا دوست دارید بیش از این به شما بدهم؟
می گویند: آیا بهتر از آنچه به ما عطا کرده اي مگر چیز دیگر هست؟ خداوند می فرماید: بله، رضوان و خشنودي من بزرگ
.( تر است.( 3
4 - در روایت دیگري جابر می گوید:
الجیران ثلاثه: فجارٌ له حق، و جارٌ له حقان، و جارٌ له ثلاثه حقوق؛ و صاحب الحق الواحد جارٌ مشرك لا رحم له، فحقه حق
الجوار، و صاحب الحقین جار مسلم لا رحم له، و صاحب الثلاثه جارٌ مسلم ذو رحم، و أدنی حق الجوار ألّا تُؤذي جارَك بِقُتار
قِدرِك إلّا أن تقتدح له منها؛
همسایه سه گونه است: همسایه اي که یک حق دارد، همسایه اي که دو حق دارد و همسایه اي که سه حق دارد؛ اما آن
همسایه اي که یک حق دارد عبارت از همسایه مشرك است که نسبت فامیلی هم ندارد و حق او حق همسایگی است؛ آن
همسایه اي که دو حق دارد، همسایه مسلمانی است که فامیل نباشد و همسایه اي که سه حق دارد، همسایه مسلمانی است
.( که فامیل است. سپس می افزاید: کمترین حق همسایه این است که همسایه ات را اذیت نکنی.( 4
5 - در پایان این گفتار کلام حکمت آمیز و بسیار جالب امیر مؤمنان علیه السلام به جابر را نقل می کنیم که حاوي نکات
ارزنده و آموزنده اي است، حضرت علیه السلام فرمود:
یا جابر، قوام الدین و الدنیا باربعه: عالمٍ مستعملٍ عِلمَه؛ و جاهل لا یَستنکِفُ أن یتعلَّم، و جَوادٍ لا یبخل بِمعروفه، و فقیرٍ لا یَبیع
آخرتَه بدنیاه...؛
اي جابر، ارکان دین و دنیا بر چهار چیز استوار است: به عالم و دانشمندي که علم خود را به کار گیرد و به نادانی که از
فراگیري علم و دانش سر باز نزند و به بخشنده اي که در کار نیک بخل نورزد و به نیازمندي که آخرت خود را به دنیا
نفروشد؛ هرگاه عالم، علم خود را ضایع کند (و به آن عمل ننماید) و نادان از فراگیري علم خودداري نماید و بی نیاز از
بخشش کردن بخل ورزد و نیازمندي که آخرت خود را به دنیا بفروشد، ارکان دین و دنیا تباه می گردد.
سپس امام علیه السلام افزود:
یا جابر، من کَثُرَتْ نِعَمُ اللَّه علیه، کَثُرت حوائجُ الناس إلیه، فَمَن قام للَّه فیها بما یَجِبُ فیها عرَّضها للدوام و البقاء، و مَن لم یقم
فیها بما یَجِبُ عرَّضها للزوال و الفناء؛
اي جابر، کسی که نعمت فراوان خداوند به او روي می آورد، نیازهاي مردم بر او فزونی می یابد، در این حال آن کس که
وظیفه خود را در برابر این نعمت هاي خدادادي انجام دهد به دوام و بقاي نعمت خویش کمک کرده است، و آن کس
.( که چنین نکند، آنها را در معرض زوال و نابودي قرار داده است.( 5
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 322
. شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 60
. شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 280
. شرح ابن ابی الحدید، ج 17 ، ص 10
. نهج البلاغه، سخن 372
جابر بن عمیر انصاري
جابر بن عمیر که از اصحاب رسول اسلام صلی الله علیه و آله به شمار می آید.( 1) از یاران علی علیه السلام و از شاهدان
صفّین نیز می باشد.
در هیاهوي نبرد، رو به « یوم الهریر » نصر بن مزاحم از جابر بن عمیر چنین نقل می کند که گفت: امیر مؤمنان علیه السلام در
قبله کرد و دست هاي خود را بلند نمود و چنین ندا داد:
یا اللَّه، یارحمن (یارحیم) یا واحد (یا أحد) یا صمد یا اللَّه یا إله محمد، اللهم الیک نُقِلت الأقدام، و أفْضَت القلوب، و رُفِعت
ربّنا افتح بینا و بینَ قومِنا بالحق و » ، الأیدي... اللهم انّا نشکو الیک غیبه نبیّنا صلی الله علیه و آله، و کثره عدوّنا، و تشتُّت أهوائِنا
سیروا علی برکه اللَّه؛ « أنت خیرُ الفاتحین
اي خداوند! اي مهربان (اي بخشاینده) اي یکتا (اي یگانه) اي بی نیاز، اي خداي محمد، بارالها، گام ها به سوي تو برگردد و
دل ها براي تو در سینه ها تپد و دست ها به درگاه تو برآید... بارالها ما از فقدان پیامبرمان و فزونیِ دشمنان و پراکندگی
پروردگارا، تو در نزاع بین ما و قوم ما به حق داوري کن و ما را فاتح گردان که تو » . آرزوهایمان به تو شکایت می کنیم
.( بعد فرمود: به برکت و فضل خدا پیش روید....( 2 «. بهترین پیروزي دهنده اي
از این عبارتی
که ابن مزاحم در وقعه صفین از جابر بن عمیر نقل کرده به خوبی معلوم می شود این صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله
در جنگ صفین در رکاب حضرت علی علیه السلام شرکت داشته و از یاران حضرت بوده است.
*****
. اسد الغابه، ج 1، ص 259 ؛ رجال طوسی، ص 13 ، ش 10 ؛ تهذیب التهذیب، ج، ص 10
. وقعه صفّین، ص 477
جاریه بن زید
ابن اثیر و ابن حجر به نقل از ابن کلبی، جاریه را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار آورده اند و می نویسند:
.( وي در صفّین همراه امیرمؤمنان علیه السلام حضور داشت.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 262 ؛ الاصابه، ج 1، ص 444
جاریه بن قدامه سعدي
اشاره
( بود.( 1 « ابو یزید بصري » یا « ابو قدامه » و به قولی « ابو ایوب » و کنیه اش « قدامه بن مالک بن زهیر تمیمی سعدي » جاریه فرزند
وي از یاران پاك طینت و شجاع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و یاران وفادار امیر مؤمنان علی علیه السلام بود که در راه
دین اسلام همواره ثابت قدم ماند.
شیخ طوسی و دیگران، وي را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و
و به قولی پسر عمویش می دانند که در شهر بصره ساکن بود.( 2) و حدیث معروفی نیز از او نقل شده « احنف بن قیس » عموي
.( است.( 3
. ر. ك: همان مدارك و نیز تهذیب التهذیب، ج 2، ص 20
. رجال طوسی، ص 4، س 27 و ص 37 ، ش 13
. رجال طوسی، ص 4، س 27 و ص 37 ، ش 13
وفاداري جاریه به مقام ولایت علی
جاریه در جنگ هاي جمل و صفین و نهروان در رکاب آن امام علیه السلام شمشیر زد و از کیان اسلام و حکومت عادلانه آن
را با همه خشونت ها و درنده خویی هایش از قلمرو « بسر بن ارطاه » حضرت دفاع نمود. وي همان بزرگ مجاهدي است که
دولت امیرالمؤمنین بیرون راند و همه مناطق تحت فرمان امام علیه السلام را از لوث وجود نیروهاي این مرد جنایت کار پاك
ساخت که براي ایجاد اغتشاش و ناامنی و تضعیف روحیه شیعیان علی علیه السلام از سوي معاویه در عراق و حجاز و یمن به
غارت و چپاول می پرداختند.
عبیداللَّه بن عباس (پسر عموي امیرالمؤمنین علیه السلام) که در آن زمان والی یمن و به قولی مکه بود، پس از
از محل حکومت خود گریخت و مسند امارت را به شخص دیگري واگذار کرد و رهسپار « بسر بن ارطاه » آگاهی از حملات
بر یمن سلطه یافت والی موقت آن جا را به قتل رسانید و دو فرزند خردسال عبیداللَّه بن عباس « بسر بن ارطاه » عراق شد؛ وقتی
را نیز بی رحمانه کشت.
اما جاریه با شجاعت کم نظیر و ایمان و عقیده اي محکم به مصاف چنین جرثومه خطرناکی رفت و همه عراق و حجاز و یمن
و موالیانش « عبداللَّه بن عامر حضرمی » را از شر او و نیروهاي غارتگرش نجات داد و آرامش را به این مناطق برگرداند. او فتنه
را در بصره فرو نشاند و ابن زیاد (استاندار منصوب از طرف امیر مؤمنان علیه السلام) را به قصر حکومتش برگرداند و قبل از
جنگِ جمل مردم بصره را به بیعت با امیرالمؤمنین علی علیه السلام تشویق کرد.
در شجاعت جاریه و وفاداري او به امام علی علیه السلام و نیز عنایت و توجه امام علیه السلام به او، همین کافی است که
شما نگران بُسر نباشید، زیرا جاریه کسی » : بودند، فرمود « بسر بن ارطاه » امیرمؤمنان در پاسخ به کسانی که نگران غارتگري
.(1).« است که یا او را به هلاکت می رساند یا خود کشته می شود، شما باید به پیکار با شامیان بیندیشید
*****
، 110 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2 - 41 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 112 - براي شرح بیشتر ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 53
. 415 ؛ اسد الغابه، ج 1، ص 263 - ص 417
جاریه در جنگ جمل
او در جنگ جمل از جانب امیرمؤمنان علی علیه السلام به فرماندهی نیروهاي تمیمی بصره
.( منصوب شد و با آنان به نبرد پرداخت.( 1
در تاریخ طبري آمده است: وي کمی قبل از شروع جنگ جمل، به عایشه گفت:
اي ام المؤمنین! به خدا سوگند، تو اگر به منظور خونخواهی عثمان به بصره آمده اي، باید بدانی که آن کار (قتل عثمان)
آسان تر از خارج شدن تو از منزل و سوار شدن بر این شتر ملعون، و خود را هدف تیر قرار دادن است؛ زیرا خداوند به واسطه
ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله به تو پوشش و حرمتی داده بود؛ اما تو با این کار آن را دریده و حرمت آن را شکستی،
امروز هرکس نبرد با شما را جایز بداند، کشتن تو را نیز جایز می داند، اکنون اگر با میل و رغبت وارد بصره شده اي، صلاح
در آن است که به منزل خویش باز گردي و اگر تو را ناخواسته و به اکراه به این کار وا داشته اند، بهتر است مردم را در
.(2).« جریان بگذاري و از آنان کمک بگیري که به طور یقین شما را کمک خواهند کرد
*****
. کتاب الجمل، ص 321
. تاریخ طبري، ج 4، ص 465
دلاوري جاریه در صفین
جاریه در جنگ صفین فرماندهی قبایل سعد و رباب بصره را بر عهده داشت و زمام امور نظامی و عملیاتی این دو طایفه بصري
.( به او واگذار شده بود.( 1
*****
. وقعه صفین، ص 205 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 27
جاریه و سرکوبی مرتدهاي نجران
از جمله مأموریت هاي تاریخی این مجاهد بزرگ، سرکوب مرتدهاي اهل نجران بود. حضرت علی علیه السلام پس از ارتداد
اهل نجران، به جاریه مأموریت داد که در رأس سپاهی متشکل از موالیان آن حضرت براي سرکوب مرتدها روانه نجران شود.
.(1)
*****
. رجال کشی، ص 105 ، ش 168
جاریه و سرکوب بسر بن ارطاه
که روي تاریخ را سیاه کرد - آگاهی یافت، - « بسربن ارطاه » زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام از اخبار تلخ و غارتگري هاي
مردم کوفه را براي مقابله با بسر و تعقیب او دعوت کرد؛ اما با بی میلی و کوتاهی یاران خود مواجه شد و مأیوس و ناراحت
أنا » : گردید؛ در این هنگام جاریه که آثار تأسف شدید امام را در سیماي آن حضرت علیه السلام دید، برخاست و گفت
«. أکفیکهم یا أمیرالمؤمنین؛ اي امیر مؤمنان، من شما را در مقابله با این غارتگران کفایت خواهم کرد
أنتَ لعمري مَیمونُ النقیبه، حَسَنُ النیّه، صالِحُ العَشیره؛ به جان خودم اي جاریه، تو همواره از مناقب بلند و نیات » : امام فرمود
.(1).« پسندیده، طایفه و عشیره اي شایسته و با کفایت برخوردار بوده اي
*****
. 18 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 140 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 60 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 16
جاریه پس از شهادت امیرالمؤمنین
شهادت امیرالمؤمنین گرچه جاریه را داغدار نمود، اما در عشق و ولاي خالصانه او تأثیري نگذاشت و شهادت آن حضرت نه
تنها ایمان و عقیده او را تضعیف نکرد بلکه - مشاهده مفاسد و مظالم دولت مردان اموي در عصر سلطنت دراز مدت معاویه -
موجب شد که وي در حمایت و دفاع جانانه از حریم امامت اهل بیت پیامبر علیهم السلام مؤمن تر و مطمئن تر شود.
بازگشت، به خدمت امام حسن علیه السلام رسید در این زمان « بسر بن ارطاه » روایت شده که وقتی از مأموریت سرکوبی
امیرالمؤمنین تازه به شهادت رسیده بود. جاریه پس از اطلاع از ضایعه شهادت آن حضرت از شدت تأسف بر دستان خود زد و
سِر، یرحمک اللَّه الی عدوّك قبلَ أن سار إلیک؛ چرا نشسته اید؟ » : به عزاداري پرداخت و به امام حسن علیه السلام گفت
خداوند شما را رحمت کند هم اینک به سوي دشمن حرکت کنید که درنگ جایز نیست، و اگر تأخیر کنید، این دشمن است
که به سوي شما سرازیر خواهد شد.
لو کان الناس کلهم مثلک سرتُ إلیهم؛ اگر مردم همه مثل تو بودند، من به طور قطع » : امام حسن علیه السلام در پاسخ او فرمود
.(1).« به مصاف دشمن می رفتم
*****
. قاموس الرجال، ج 2، ص 558
حمایت جاریه از امام نزد معاویه
جاریه پس از شهادت امیرمؤمنان علی علیه السلام با معاویه ملاقاتی داشت و بین او و جاریه مطالبی در فضیلت امیرمؤمنان علی
علیه السلام رد و بدل شده است.
می نویسد: جاریه بن قدامه بر معاویه وارد شد، معاویه از روي طعن و اعتراض به او « تاریخ الخلفاء » جلال الدین سیوطی در
گفت: اي جاریه، آیا تو همان کسی نیستی که در رکاب علی تلاش زیادي کردي و آتش فتنه او را شعله ور ساختی و در همه
.( سرزمین هاي عربی به جولان پرداختی و خون اعراب را به ناحق ریختی؟( 1
یا معاویه، دع عنک علیاً فما أبغضنا علیاً منذ أحببناه، لا غششناه منذ صحبناه؛ اي معاویه، با علی کاري نداشته » : جاریه گفت
باش، به خدا سوگند از روزي که او را دوست داشته ایم، لحظه اي کینه اش را به دل راه نداده ایم، و از روزي که یار و حامی
«. و مدافع او شدیم، حتی یک لحظه هم به او خیانت نکرده ایم؛ بنابراین مواظب سخن گفتن خود باش و از او دست بردار
معاویه براي آن که عظمت او
را بشکند و شخصیت او را پایین آورد به او گفت: واي بر تو اي جاریه، چه بسیار در نظر اهل و عشیره ات سبک و خوار
هستی که تو را جاریه نام نهاده اند.
جاریه گفت: اتفاقاً این موضوع در مورد تو صادق تر است؛ زیرا همان طور که می دانی تو را معاویه (ماده سگ) نامیده اند.
معاویه با شنیدن این جواب، به او پرخاش کرد و گفت: اي بی مادر. جاریه گفت: من مادر دارم و مادرم مرا براي شمشیر زدن
زایید، همان شمشیري که در ایام صفین درد جراحاتش را کشیدي هنوز هم آن شمشیر در دستان ما است.
معاویه گفت: مرا تهدید می کنی؟
جاریه گفت: تو نه با توسل به زور و اجبار به سلطنت رسیدي و نه با تکیه به عقل و خرد موفق به فتح و گشایش ممالک ما
شدي، بلکه در قبال سلطنت و حکومت بر ما، به موازینی ملتزم شدي که باید به آنها پاي بند باشی و تا زمانی که به تعهدهاي
خود عمل کنی ما نیز به میثاق خود وفادار خواهیم ماند و اگر بخواهی عهد خود را بشکنی، بدان که در پشت سر خود یاران
سلحشور و سپرهاي محکم و شمشیرهاي برنده بی شماري را براي چنین روزهایی نگه داشته ایم و اگر یک وجب دستِ
خیانت به سوي ما دراز کنی، ما با دستانی بلند، تو را آرام و به بدترین و مرگبارترین نوع خیانت گرفتار خواهیم ساخت.
لا» : معاویه چاره اي ندید جز آن که کوتاه بیاید و از تهدید و یا اهانت به جاریه خودداري کند و تنها به این جمله بسنده کرد
أکثر اللَّه فی الناس امثالک؛ خداوند امثال تو را در میان مردم زیاد نکند. ولی جاریه او را سفارش به رعایت حقوق و گفتار
.( معروف نمود.( 2
.( اتفاق افتاده است.( 3 « یزید بن معاویه » ابن حجر عسقلانی می نویسد: وفات جاریه در زمان
*****
و دیگر غارت گران دست پرورده خود اشاره می « بسر بن ارطاه » معاویه در این گفتار، به مجاهدت هاي جاریه در سرکوب
کند و همین سخن معاویه نشان دهنده عمق جراحت هایی است که توسط جاریه بر پیکر ارتش معاویه و سردار خون ریز و بی
رحمش بسربن ارطاه و ابن حضرمی وارد شده است. درد و آلام سختی که توسط جاریه بر معاویه وارد شده بود پس از
گذشت آن همه سال هنوز تسکین نیافته بود، لذا در این ملاقات به آنها اشاره کرد.
. تاریخ الخلفاء، ص 176 ؛ ر. ك: عقد الفرید، ج 4، ص 27
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 20
جاریه بن مثنی
جاریه بن مثنی از جمله یاران حضرت علی علیه السلام است که در صفین حضور داشته است. نصر بن مزاحم نقل می کند:
موقعی که بعضی سپاهیان معاویه در صفین مثل ذوالکلاع حمیري دانست که عمار یاسر در سپاه حضرت امیر علیه السلام است،
نسبت به حقانیت معاویه به تردید افتاد و با ابو نوح حمیري که از خویشاوندانش بود و در سپاهیان حضرت علی علیه السلام
بود، به مشورت پرداخت که به نزد عمرو عاص برود و او را متقاعد سازد که با عمار یاسر ملاقات کند و در حقانیت حضرت
علی علیه السلام به گفت و گو نشیند، عمرو عاص موافقت کرد که ابو نوح حمیري ترتیب این ملاقات را بدهد لذا در
حالی که شرحبیل فرزند ذو الکلاع، ابو نوح را مراقبت و همراهی می کرد به خیمه هاي سپاه حضرت علی علیه السلام نزدیک
شد و به محضر عمار یاسر آمد که با جمعی از یارانش نشسته بود. از جمله کسانی که در کنار عمار یاسر بودند: جاریه بن
.( مثنی، هاشم مرقال، مالک اشتر، عبداللَّه بن حَجَل، خالد بن معمر و عبداللَّه بن عباس بودند.( 1
*****
.22 - ر. ك: وقعه صفین، ص 330 و 337 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 16
جبر بن انس بن ابی زریق
را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از جنگ جویان بدر به شمار آورده و می افزاید: او از « جبر بن انس » ، ابن اثیر
قبیله بنی زریق است که به همراه حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین حضور داشته است، اما ابو نعیم و ابو موسی او را
.( نامیده اند.( 1 « جزء بن انس »
ابن حجر وي را جبر بن انس می داند و می نویسد: جزء بن انس سلمی است و غیر از جبر بن انس است و جبر از اصحاب
.( انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله و بدري است و در رکاب حضرت علی علیه السلام در صفین جنگیده است.( 2
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 266
. الاصابه، ج 1، ص 451
جبله بن ثعلبه انصاري
را از حاضرین در جنگ بدر می داند و از ابی رافع نقل می کند: وي در جنگ صفّین نیز امیرالمؤمنین « جبله بن ثعلبه » ابن اثیر
.( علیه السلام را یاري کرد.( 1
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 267 ؛ الاصابه، ج 1، ص 456
جبله بن عطیه ذهلی (ابو عرفاء)
جبله فرزند عطیه ذهلی رقاشی کنیه اش ابو عرفه یا ابو عرفاء از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است( 1) که در جنگ
صفین حضرت را یاري نمود و سرانجام پس از نبرد بسیار دلاورانه اي به فیض شهادت رسید.
حضین بن منذر » نصر بن مزاحم در دلاوري ها و شهادت جبله بن عطیه از عمرو بن زبیر چنین نقل می کند که گفت: خودم از
شنیدم که می گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام در آن روز (یکی از روزهاي سخت جنگ صفین پس از قتل ذوالکلاع « رقاشی
باسم اللَّه سِرْ یا حضین، و اعلم أنّه لا تَخفِق علی رأسک رایهٌ » : از دلاوران سپاه معاویه) پرچم قبیله ربیعه را به من سپرد و فرمود
مثلها أبداً، هذا رایهُ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله؛ اي حضین در پناه نام خدا حرکت کن و بدان که هرگز پرچمی مانند این
حضین می گوید: ابو عرفاء «. پرچم بر فراز سرت به اهتزاز نیامده است؛ زیرا که این پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله است
جبله بن عطیه ذهلی پیش من آمد و گفت: آیا موافقی پرچم خود را به من بدهی که بر دوش گیرم و ثوابش براي من و
شهرت و افتخار پرچم داري براي تو باشد؟ گفتم: اي عمو جان، مرا به شهرت بدون اجر و ثواب نیازي نیست. جبله گفت: در
عین حال از
این کار هم بی نیاز نیستی، اینک لطف کن و پرچمت را ساعتی به من عاریه بده که به زودي به تو بازمی گردد. در این جا
براي شهادت در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام آماده شده است، و می خواهد در « جبله » می گوید: من دانستم که « حضین »
راه خدا کشته شود. لذا به او گفتم: بسیار خوب این پرچم را بگیر، و هرگونه که می خواهی، عمل کن، جبله پرچم را به دست
گرفت و به یاران خود چنین گفت: اي اهل این پرچم! بدانید که کارهاي بهشت همگی ناگوار (و سنگین) و کارهاي جهنم
همگی سبک (و پلید) است. کسی به بهشت راه نخواهد یافت مگر افراد صابر و شکیبا که خود را در انجام فرایض و اوامر
خداوند پایدار و کوشا هستند و هیچ یک از اوامر و فرایض خدا بر بندگان سخت تر از جهاد در راه او نیست و پاداش جهاد
در راه خدا هم از همه عبادت ها برتر است. از این رو، هنگامی که دیدید من حمله کردم، شما نیز حمله کنید، عجب از شما،
آیا مگر شما مشتاق بهشت نیستید؟ مگر دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟
پس از این سخنان، ابو عرفا در حالی که پرچم مرا در دست داشت به سپاه معاویه حمله کرد و یارانش نیز به دشمن حمله
بردند و جنگ سختی به راه انداختند.
گروه ربیعه به همراه جبله به نبرد خویش ادامه دادند تا آن که خوف و خشیتی در اردوگاه معاویه به وجود آوردند به طوري
که معاویه با عمرو عاص براي چاره جویی به گفت و گو پرداختند، اما سرانجام
.( جبله در این نبرد شربت شهادت نوشید و به آرزوي خود رسید و روح مطهرش به ملکوت اعلی پیوست.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 12
. ر. ك: وقعه صفّین، ص 304 و 305 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 239
جبله بن عمرو ساعدي انصاري
برادر ابی مسعود عقبه بن عمرو انصاري، از اهالی مدینه و از فقیهان « جبله بن عمرو انصاري » : ابن اثیر و دیگران نوشته اند
اصحاب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و از یاران امیر مؤمنان علیه السلام است. او مردي شجاع و دلاور بود که در
جنگ صفّین در رکاب حضرت علی علیه السلام حضور داشت و در سال 50 هجري با معاویه بن حدیج در جنگ آفریقا
.( شرکت نمود و ساکن مصر گردید.( 1
جبله از نخستین کسانی بود که: به تخلفات عثمان بن عفان (خلیفه سوم) اعتراض کرد و با سخنانی تند و خشن، رفتار او را زیر
سؤال برد.
محمد تقی تستري از ثقفی نقل می کند: روزي جبله به مسجد آمد و عثمان بالاي منبر صحبت می کرد او را از منبر به صورت
از جبله خواستند دست از عثمان بردارد. جبله گفت: به « ابو اسید ساعدي » اعتراض پایین آورد. زید بن ثابت و پسر عمویش
ربّنا إنّا أطعنا سادتَنا و » : خدا قسم دست بر نمی دارم؛ زیرا اگر از او اطاعت کنم، خدا را ملاقات خواهم کرد و خواهم گفت
لذا « کبرائنا فأضلُّونا السبیلا؛ پروردگارا ما بزرگان و شخصیت هایمان را اطاعت کردیم و آنها ما را به گمراهی راهنمایی کردند
.( از عثمان دست بردار نیستم.( 2
جبله، پس از قتل عثمان دل در گرو امیر مؤمنان علی علیه السلام نهاد و جزو نخستین
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است که با حضرت بیعت کرد و از یاران با وفاي ایشان گردید( 3) و در جنگ صفین
.( هم در رکاب حضرت جنگید.( 4
*****
. ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 269 ؛ الاصابه، ج 1، ص 457 ؛ قاموس الرجال، ج 2، ص 567
. قاموس الرجال، ج 2، ص 568
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 9؛ الجمل، ص 106
. اسد الغابه، ج 1، ص 269 ؛ الاصابه، ج 1، ص 457
جبیر بن حباب بن منذر انصاري
جبیر فرزند حباب بن منذر، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بود که در جنگ صفین در رکاب
.( نیز از اصحاب رسول گرامی اسلام بود.( 1 « حباب » امیرمؤمنان حضور داشت. هم چنین پدرش
*****
. اسدالغابه، ج 1، ص 270 ؛ الاصابه، ج 1، ص 460
جرداء بنت سمیر
از اهالی کوفه و جزو شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و در جنگ صفین « هرثمه بن سلیم » جرداء دختر سمیر، همسر
آن حضرت را یاري نمود.
که از شیعیان علی بن ابی طالب بود، گفتم: آیا امام « جرداء بنت سمیر » هرثمه می گوید: من چون از صفین بازگشتم به همسرم
و مولایت ابوالحسن علی بن ابی طالب تو را به تعجب نمی آورد از این که تا وقتی وارد کربلا شدیم مقداري از خاك آن را
واي بر تو اي خاك! به زودي از میان تو قومی محشور می شوند که بدون حساب وارد بهشت می » : برداشت و بویید و فرمود
آیا علی علم به غیب دارد؟ ؟« شوند
جرداء که زن با ایمانی بود و به امامت علی بن ابی طالب علیه السلام اعتقاد راسخ داشت، به شوهر گفت: مرا واگذار اي مرد،
همانا امیرالمؤمنین علیه السلام غیر از حق چیزي نگفته است.
.( هرثمه می گوید: دیري نگذشت که واقعه عاشورا رخ داد.( 1
*****
. وقعه صفین، ص 140
جریر بن عبداللَّه بجلیّ
اشاره
اطاعت جریر از ولایت امیرمؤمنان
نصر بن مزاحم نقل می کند: هنگامی که امیرالمؤمنین پس از جنگ جمل از بصره به کوفه آمد، با والیان و کارگزاران
که در همدان از « جریر بن عبداللَّه بجلی » حکومت اسلامی مکاتبه کرد و آنان را به اطاعت از خود فراخواند. از جمله براي
طرف عثمان حکومت داشت، نامه اي نوشت و آن را همراه با زحر بن قیس جعفی فرستاد. موقعی که نامه امام علیه السلام به
.( جریر رسید و آن را خواند، در میان مردم همدان برخاست و خطبه اي خواند.( 1
از سخنان جریر و قصیده او به خوبی معلوم می شود که جریر مطیع
امام علیه السلام بوده و از نظر قلبی نسبت به حضرت علیه السلام اعتقاد و ایمان راسخ داشته است.
.( پس از آن جریر از همدان به کوفه آمد و با علی علیه السلام بیعت کرد و تسلیم دستور و فرمان حضرت گردید.( 2
*****
. 15 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 70 - وقعه صفین 18
. 15 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 70 - وقعه صفین 18
اطاعت جریر از ولایت امیرمؤمنان
نصر بن مزاحم نقل می کند: هنگامی که امیرالمؤمنین پس از جنگ جمل از بصره به کوفه آمد، با والیان و کارگزاران
که در همدان از « جریر بن عبداللَّه بجلی » حکومت اسلامی مکاتبه کرد و آنان را به اطاعت از خود فراخواند. از جمله براي
طرف عثمان حکومت داشت، نامه اي نوشت و آن را همراه با زحر بن قیس جعفی فرستاد. موقعی که نامه امام علیه السلام به
.( جریر رسید و آن را خواند، در میان مردم همدان برخاست و خطبه اي خواند.( 1
از سخنان جریر و قصیده او به خوبی معلوم می شود که جریر مطیع امام علیه السلام بوده و از نظر قلبی نسبت به حضرت علیه
السلام اعتقاد و ایمان راسخ داشته است.
.( پس از آن جریر از همدان به کوفه آمد و با علی علیه السلام بیعت کرد و تسلیم دستور و فرمان حضرت گردید.( 2
*****
. 15 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 70 - وقعه صفین 18
. 15 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 70 - وقعه صفین 18
جریر و اعزام به شام
امیرالمؤمنین علی علیه السلام که از نخستین روزي که مردم با او بیعت کردند، حکومت معاویه در شام را برنمی تافت و قصد
برکناري او را داشت، نماینده اي به سوي او اعزام کرده بود، اما معاویه جواب قانع کننده اي در بیعت و اطاعت از امیرالمؤمنین
علیه السلام نداده بود، لذا براي آن که حجت را بر همگان تمام کند و سرکشی و مخالفت صریح معاویه را آشکاري سازد،
تصمیم گرفت نماینده دیگري را به جانب معاویه براي تسلیم شدن وي بفرستد، جریر بن عبداللَّه گفت: اي امیرالمؤمنین، مرا
پیش معاویه بفرست
که او همیشه نسبت به من اظهار دوستی و نزدیکی می کند، پیش او می روم و از او می خواهم که حکومت را به شما واگذار
کند و بر حق با تو متفق و هماهنگ باشد و در عوض تا هنگامی که به کتاب خدا عمل کند و از آن پیروي نماید، یکی از
امیران و کارگزارن تو باشد.
*****
جریر نزد معاویه با نامه علی
جریر، نامه امام علیه السلام را به شام برد و بر معاویه وارد شد، او پس از حمد و ستایش خدا گفت:
اي معاویه! بدان که اهل دو حرم (مردم مکه و مدینه) و مردم دو شهر بزرگ (کوفه و بصره)، و مردم حجاز، یمن، مصر، عمان،
بحرین و یمامه، همگی با خلافت پسر عمویت علی بن ابی طالب بیعت کرده اند و تنها تو و اطرافیانت بیعت نکرده اید، و اگر
حرکتی از سرزمین آنها بر فرو شد همه شما را فرو می برد، اینک من آمده ام که تو را به بیعت با این مرد (علی علیه السلام)
.( فراخوانم، و این کار موجب هدایت و سعادت تو خواهد بود.( 1
آن گاه نامه امیر مؤمنان علیه السلام را تسلیم معاویه کرد. سپس جریر بن عبداللَّه مطالبی جالب در شأن و منقبت حضرت علی
علیه السلام و دعوت به وحدت و اجتناب از اختلاف و تفرقه با معاویه در میان گذاشت و او را به بیعت با امیرالمؤمنین علیه
.( السلام فراخواند.( 2
نصر بن مزاحم می گوید: معاویه پس از صحبت هاي جریر و خواندن نامه امیرالمؤمنین علیه السلام به جریر گفت: منتظر باش،
من هم باید در این کار بنگرم و با مردم در این باره مشورت کند.
سرانجام معاویه با حیله و تزویر وامروز و فردا کردن جریر را در شام نگاه داشت و با سران بلاد به مذاکره و مکاتبه پرداخت تا
حمایت آنان را براي جنگ با امیرالمؤمنین به بهانه این که علی علیه السلام قاتل عثمان است، جلب کند. در این بین، به
عمروعاص نامه نوشت و او را به همکاري با خود فراخواند و در مقابل حکومت مصر را در صورت پیروزي به او واگذار نمود.
با اتلاف وقت، جریر را از بردن پاسخ به کوفه باز داشت تا آن که وقت را بر حضرت علی علیه السلام تنگ کرد و نیروهاي
خود را تقویت نمود و تمامی مردم شام را با خود یک صدا نمود که همه خواهان خون عثمان هستند.
آري، معاویه موقعی به نامه امام پاسخ داد که توانسته بود در این فرصت امروز و فردا کردن نیروهاي زیادي براي خود جمع
آوري کند.( 3) جریر زمانی به کوفه بازگشت که دیر شده بود، چون معاویه در این مدتی که از دادن پاسخ طفره رفت و امروز
.( و فردا کرد، توانست شامیان را تا بن دندان مسلح نماید و همگان را براي نبرد با آن حضرت آماده سازد.( 4
پس از بازگشت ناموفق جریر از نزد معاویه، مالک اشتر به شدت از جریر انتقاد کرد، در نتیجه این امر، او رنجیده شد و از امام
که در ساحل فرات بود، فرار کرد و به آن جا پناهنده شد و گروهی از « قرقیسیا » برید و همراه تنی چند از اقوامش به سرزمین
قبیله قسري که یکی از شاخه هاي بزرگ قبیله یجیله بودند به او پیوستند و در جنگ صفین
شرکت نکردند و تنها از گروه او فقط نوزده نفر و از قبیله احمس که گروهی از بجیله بودند هفت صد نفر در صفین در رکاب
حضرت علیه السلام شرکت کردند. و امام علیه السلام هم براي آن که ریشه این کارها را بسوزاند، دستور داد خانه جریر و
را که به جریر ملحق شده بود، ویران کنند تا درس عبرتی براي دیگران باشد.( 5) جریر در سال 54 « ثویر بن عامر » همفکر او
.( هجري در شرات (اطراف عسفان ناحیه اي بین دمشق و مدینه) از دنیا رفت.( 6
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 75 ؛ وقعه صفین، ص 28 ؛ الامامه و السیاسه، ج 1، ص 847
. ر. ك: وقعه صفین، ص 34
.74 - 27 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 78 - ر. ك: وقعه صفین، ص 33
. 115 ؛ وقعه صفین، ص 560 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 116
. 115 ؛ وقعه صفین، ص 560 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 116
. سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 384 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 118
جریر بن کلیب کندي
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
نام می برد و می نویسد: او از ثقات است و از علی بن ابی طالب علیه السلام و بشیر « جُري بن کلیب نهدي » ابن حجر، وي را
.( بن خصاصیه نقل حدیث کرده است.( 2
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 16
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 44
جریش سکونی
جریش، از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است که با حضرت در صفّین مجاهدت کرد. هم چنین وي شاعر بود و قصیده اي
نیز در جنگ صفّین سرود. از اشعار او پیداست که او مردي شجاع و دلاور بوده است، به چند بیت از اشعار او توجه کنید.
معاويَ ما أفلت إلّا بجرعهٍ
من الموتِ رُعْباً تحسبَ الشمسُ کَوکبا
نجوتَ و قد أدمیت بالسَّوط بطنَه
أزوماً علی فأس اللجام مُشذَّبا
فلا تکفُرَنْهُ و أعلمَن أنّ مثلَها
إلی جنبها ما دارك الجري أوکبا
فان تفخروا یا بَنی بُدَیل و هاشمِ
.( فنحنُ قَتلنا ذا الکلاع و حوشبا( 1
- اي معاویه جز جرعه اي از شرنگ مرگ ننوشیده اي که از ترس، خورشید تابان را چون ستاره اي کوچک پنداري.
- از مرگ رستی و با تازیانه شکم (مرکبت) را مجروح کردي و دهانه اسب بلند بالا را سخت کشیدي.
- آن را کتمان مکن و یقین بدان که چنان واقعه اي هماره در یاد تو خواهد ماند.
- اگر شما افتخار می کنید که دو فرزند بُدیل را کشته اید ما نیز در مقابل ذوالکلاع و حَوشب را کشته ایم.
- زیر گرد و غبار با شمشیرهاي خود در برابرشان پایداري کردیم و هر چیز جز پایداري مذلت افزا بود.
*****
. وقعه صفّین، ص 401
جعاده بن سعد انصاري
.( از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام بود.( 1 « جعاده بن سعد » ، طبق قولِ شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 7
جعده بن هبیره مخزومی
اشاره
را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار آورده و می نویسد: وي پسر خواهر « جعده بن هبیره مخزومی » ، شیخ طوسی
.( است.( 1 « ام هانی بنت ابی طالب » امیرمؤمنان و مادرش
جعده بن هبیره یکی از پنج قریشی است که در خدمت حضرت امیر علیه السلام بود، و وفاداري خود را تا پاي جان به ظهور
.( رساند.( 2
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 14
. رجال کشی، ص 63 ، ح 111
جعده ملازم امیرالمؤمنین
جعده پس از هجرت به مدینه، مدتی در آن جا ماند و سپس به کوفه رفت و در کوفه مسکن گرفت. و موقعی که حضرت
علی علیه السلام از جنگ جمل به کوفه وارد شد، در منزل او مسکن گزید.
حضرت پس از مدتی جعده را به خراسان فرستاد، و سپس از خراسان بازگشت و در کوفه ماند و همواره ملازم امیرالمؤمنین
علیه السلام بود. روزي حضرت می خواست سخنرانی کند، جعده سنگی گذاشت و حضرت در حالی که لباس پشمی به تن
داشت و شمشیر خود را با لیف خرما حمایل کرده بود و پیشانی اش پینه بسته بود، بالاي آن سنگ رفت و براي مردم سخنرانی
کرد.
*****
دلاوري جعده در جنگ صفین
جعده از دلاور مردانی است که در جنگ صفین در رکاب دایی خود امیرالمؤمنین علیه السلام مردانه و با اخلاص جنگید و از
ولایت به حق مولایش حضرت علی علیه السلام دفاع کرد.
نصر بن مزاحم از ابی جحیفه نقل می کند که: معاویه در یکی از روزهاي جنگ صفین، همه قریشیان را که از شام همراهش
بودند، جمع کرد و به آنان گفت: اي گروه قریش، براي هیچ کدام از شما غیر از عمروعاص کار و هنري ساخته نیست، شما را
چه شده است، غیرت قریش کجا رفته است؟
پس از گفت و گوهاي زیاد عتبه برادر معاویه گفت: از این سخنان درگذرید که من فردا با جعده بن هبیره مخزومی روبرو می
شوم. معاویه این را پسندید و گفت: به به، قوم او خاندان مخزوم و مادرش ام هانی دختر ابوطالب و هماوردي بزرگوار و
شایسته است.
عتبه در مواجهه با جعده به خشم آمد و به جعده
دشنام داد، اما جعده از او روي برگرداند و پاسخش نداد، و چون عتبه از پیش جعده برگشت، تمامی سواران و نیروهاي خود
را از قبایل سکون، ازد و صَدِف براي جنگ با جعده آماده ساخت و جعده هم آنچه می توانست نیرو بسیج کرد و در برابر هم
مصاف دادند. در آن روز جعده خود شخصاً نبرد می کرد و با یارانش به نیروهاي عتبه حمله می بردند و کار به جایی رسید
که عتبه توان رزم نداشت و سواران خود را به حال خود گذاشت و شتابان از معرکه گریخت و نزد معاویه رفت. معاویه به او
گفت: جعده تو را رسوا کرد و تو را فراري داد و چنان فضیحتی به بار آوردي که هرگز لکه آن از دامنت پاك نخواهد شد.
عتبه گفت: به خدا سوگند، من تمام کوشش خود را کردم ولی خداوند پیروزي ما را بر او مقدر نکرد، چه کنم؟ جعده هم
.( پس از آن پیروزي نزد حضرت علی علیه السلام منزلتی بیشتر یافت.( 1
*****
.97 - 462 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 100 - ر. ك: وقعه صفین، ص 466
محبت خاندان جعده نسبت به اهل بیت
خاندان جعده بن هبیره همواره از محبان و یاران اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بودند و متقابلًا علی علیه السلام و
فرزندانش آنان را مورد اعتماد خود می دانستند. لذا براي گمراهی بنی امیه از محل دفن حضرت علی علیه السلام چند مورد
قبر ساختند و یکی هم در خانه جعده.
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 56 نهج البلاغه آورده است: شبی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شهادت رسید، فرزندانش
تصمیم گرفتند
که مرقد مطهر آن حضرت را از بیم تعرض بنی امیه و خوارج پوشیده دارند، از این رو در همان شب دفن، مردم را نسبت به
مزار او دچار تصورات گوناگون کردند. فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام نخست تابوتی را که از آن بوي کافور برمی خاست
بر شتر نري نهادند و با ریسمان ها استوار بستند و در تاریکی شب همراه تنی چند از افراد مورد اعتماد خویش آن را از کوفه
بیرون فرستادند و خود شایع کردند که آن را به مدینه می برند تا کنار مرقد فاطمه علیها السلام به خاك بسپارند. هم چنین
استري بیرون آوردند که بر آن جنازه اي پوشیده و در پارچه اي پیچیدند و چنین تصور می شد که می خواهند جنازه را در
حیره به خاك بسپارند، چند گور هم کندند یکی در مسجد کوفه، یکی کنار میدان قصر - ساختمان حکومتی - یکی هم در
حجره اي از خانه هاي خاندان جعده بن هبیره مخزومی و یکی در کنار دیوار خانه عبداللَّه بن یزید قسري و یکی در کناسه و
یکی هم در ثویبه، و بدین ترتبیب محل آرامگاه آن امام غریب بر مردم پوشیده ماند و از محل دفن او کسی به حقیقت جز
پسرانش و برخی از یاران بسیار مخلص او آگاه نشد. آنان سحرگاهان آن شب - بیست و یکم ماه رمضان - پیکر شریف و
معروف است بر طبق وصیت و عهدي که با آنان کرده بود به « غري » مطهرش را از کوفه بیرون بردند و در نجف و همان که به
خاك سپردند و محل دفن او بر مردم پوشیده ماند.
و از صبح آن روز شایعات مختلفی در محل دفن آن حضرت منتشر شد و گروهی هم مدعی شدند که همان شب جماعتی از
قبیله طی، آن شتر را که همراهانش آن را گم کرده بودند، پیدا کرده و دیدند بر آن صندوقی است، گمان بردند که در آن
مال و منال است وچون متوجه شدند، ترسیدند که از ایشان مطالبه شود، لذا صندوق را دفن کردند و شتر را کشتند و گوشت
.( آن را خوردند. این خبر میان بنی امیه شایع شد و آن را راست پنداشتند.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 81
جعید همدانی کوفی
او را نیز از اصحاب امام « جعید » و با نام « جعده » را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام با نام « جعید همدانی » ، شیخ طوسی
.( حسن، امام حسین علیهماالسلام به شمار آورده است.( 1
.( از اصحاب امام سجاد علیه السلام به شمار آورده است.( 2 « جعید همدانی کوفی » و هم چنین او را با نام
.( برقی نیز وي را از اصحاب امیر مؤمنان، امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام به شمار آورده است.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 5 و ص 67 ، ش 2 و ص 72 ، ش 7
. همان، ص 86 ، ش 5
. رجال برقی، ص 6 و معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 140
جمیل بن کعب ثعلبی
جمیل بن کعب، از سادات ربیعه و از شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در جنگ جمل و صفین در رکاب آن
حضرت شرکت داشت.
را به اسارت گرفتند، او را نزد معاویه بردند. « جمیل » ، علامه محسن امین از مداینی نقل می کند: هنگامی که قواي معاویه
معاویه خطاب به وي گفت: خدا را شکر که بالاخره به چنگ ما افتادي، آیا مگر تو نبودي که در جنگ جمل، چنین گفتی و
سرودي:
أصبحت الاُمه فی أمرٍ عجب
و الملک مجموعٌ غداً لِمَن غلب
قد قلتُ قولًا صادقاً غیر کذب
إنّ غداً تهلک أعلام العرب
- به راستی که امت اسلام گرفتار امر عجیبی شده است و سرانجام حکومت و خلافت از آن کسی خواهد شد که در این
جنگ پیروز گردد.
.( - من این سخنان را به گزاف نگفته ام و حتماً فردا جنگ، بزرگان عرب را در کام خود خواهد بلعید.( 1
وي در پاسخ معاویه گفت: در این مورد سخن مگو که سخن گفتنت نیز مصیبت است. معاویه گفت:
چرا مصیبت است؟ چه نعمتی بالاتر از این که خدا مرا بر مردي - علی علیه السلام - مسلط کرد که فقط در ساعتی، جمع
زیادي از بهترین یاران و اصحابم را به قتل رساند؟ پس از این سخنان، معاویه دستور داد که جمیل را ببرند و گردنش را بزنند.
در این لحظه جمیل دست به دعا برداشت، معاویه با شنیدن دعاي وي گفت: خداوند تو را بکشد اي جمیل، زیرا مرا نفرین
کردي و در نفرینت زیاده روي کردي و هم چنین مرا دعا نمودي و در دعایت نیز افراط کردي. سپس دستور داد که او را آزاد
.( کنند.( 2
*****
تصور می کرد، هر کسی در این جنگ پیروز « جنگ جمل » اشاره معاویه از یادآوري این شعر، احتمالًا این بود که جمیل در
شود، آینده براي او خواهد بود و حال آن که درست برعکس شد؛ زیرا با این که علی علیه السلام در جمل و نهروان پیروز شد
سرانجام تصور جمیل کاملًا غلط از آب « جمیل بن کعب » و در صفّین نیز در آستانه پیروزي بود، اما با تسلط یافتن معاویه بر
درآمد.
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 222
جندب بن زهیر ازدي (جندب الخیر)
اشاره
جندب بن زهیر ازدي غامدي، معروف به جندب الخیر( 1) از بزرگان کوفه و از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است،
.( و از آن حضرت و نیز از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل حدیث کرده است.( 2
جندب، ایمان و وفاداري خود نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام را تا آن جا به منصه ظهور گذاشت که در جنگ صفین در
.( رکاب آن حضرت جنگید و در همان جنگ به درجه رفیع شهادت رسید.( 3
جندب در جنگ جمل
جندب در جنگ
صفین
*****
در کوفه مرد جادوگري را به قتل رساند و قول « ولید بن عقبه » جندب الخیر، به قولی همان کسی است که در زمان حکومت
.( بوده است. (اسد الغابه، ج 3، ص 303 « جندب بن کعب » ، قوي تر آن است که قاتل مرد جادوگر
. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 325
. اسد الغابه، ج 1، ص 303
جندب در جنگ جمل
جندب از فرماندهان نیروهاي سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل بود. شیخ مفید روایت می کند: او در جنگ جمل
بود و در کنار مالک اشتر چنان مردانه به سپاه دشمن می تاخت که رعب و وحشت به جان نیروهاي « ازد » فرمانده نیروهاي
سپاه جمل افتاده بود. ابن زبیر می گوید: من در طرف راست مردي ایستاده بودم، ناگهان فریادي از میان سپاه برخاست که می
.(1).« اي گروه قریش! شما را از مقابله با دونفر یعنی جندب عامري (غامدي) و مالک اشتر برحذر می دارم » : گفت
*****
. الجمل، ص 320 و 365
جندب در جنگ صفین
بود که بسیار مردانه جنگید. او در یکی از روزها پرچم قوم خود را به دوش « یمن » و « ازد » وي در صفین نیز فرمانده نیروهاي
و اللَّه لا أنتهی حتی أخضبَها؛ به خدا قسم، از میدان باز نمی گردم تا پرچم را با خون رنگین » : کشید و به میدان آمد و فریاد زد
مکرراً پرچم به خون آغشته شد تا این که مردي از اهل شام به مقابل وي آمد و او چنان بر مرد شامی شمشیر زد، که «. کنم
.( درجا او را به هلاکت رساند.( 1
شیخ مفید از امام باقر علیه السلام چنین نقل می کند:
شهد مع علی بن ابی طالب علیه السلام من التابعین ثلاثه نفر بصفین شهد لهم رسول اللَّه صلی الله علیه و آله بالجنه و لم یرهم
اویس القرنی، و زید بن صوحان العبدي، و جندب الخیر الازدي رحمه اللَّه علیهم؛
سه نفر از تابعین( 2) در جنگ صفین به شهادت رسیدند و با آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را ندیده بود، بهشت
را برایشان شهادت داد:
.( یکی اویس قرنی، دومی زید بن صوحان عبدي و سومی جندب الخیر ازدي رحمت خدا بر هر سه آنان باد.( 3
*****
. وقعه صفین، ص 205 و 262 و 263 و 398 و 408 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 27
. ر. ك: همین کتاب، ص 34
. الاختصاص، ص 82
جندب بن عبداللَّه ازدي
جندب بن عبداللَّه ازدي یکی از یاران با وفاي امیرمؤمنان علی علیه السلام بود.( 1) او از جمله شیعیانی است که با امیر مؤمنان
علیه السلام بیعت کرد تا پاي جان از رهبري و امامت آن حضرت حمایت نماید.( 2) وي در هر سه جنگ زمان خلافت
امیرالمؤمنین علیه السلام شرکت نمود و در رکاب آن حضرت مجاهدت کرد.
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 2
. الجمل، ص 109
دلسوزي جندب و تذکر امام پس از بیعت با عثمان
جندب می گوید: پس از بیعت با عثمان، میان مقداد و عبدالرحمان بن عوف( 1) گفت و گو هایی در گرفت که در ضمن آن
مقداد گفت: کسی که به حق و اهل حق و به کسانی که به راستی والیان امر هستند، دعوت می کند، نمی تواند فتنه انگیز باشد
ولی آن کس که مردم را در باطل می افکند و هواي دل را بر حق برمی گزیند، فتنه انگیز و پراکنده کننده مردم است.
جندب می گوید: چهره عبدالرحمن با شنیدن سخنان مقداد بر هم آمد و به مقداد گفت: اگر بدانم که مقصودت من هستم،
براي من و تو کاري خواهد بود.
مقداد گفت: اي پسر مادر عبدالرحمن! مرا تهدید می کنی؟ سپس برخاست و رفت.
جندب بن عبداللَّه می گوید: من از پی مقداد رفتم و به او گفتم: اي بنده خدا من از یاران تو خواهم بود. گفت: خدایت
رحمت کند! این کار (حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام) کاري است که براي آن دو - سه مرد کفایت نمی کند.
جندب می گوید: همان دم به خانه علی علیه السلام رفتم و چون کنارش نشستم، گفتم: اي ابا حسن! به خدا سوگند قوم تو
کار صحیحی نکردند که خلافت را از
تو دور کردند.
«. صبرٌ جمیل و اللَّه المستعان؛ صبري پسندیده و از خداوند باید یاري جست » : حضرت فرمود
گفتم: به خدا سوگند که تو صبور و شکیبایی.
«؟ فان لم أصبر فما ذا أصنع؟ اگر صبر نکنم، پس چه کنم » : حضرت فرمود
گفتم: من هم اکنون کنار مقداد و عبدالرحمن بن عوف نشسته بودم و چنین و چنان گفتند؛ مقداد برخاست و من او را تعقیب
کردم و به او چنان گفتم و او آن پاسخ را به من داد.
امام علی علیه السلام فرمود: مقداد راست می گوید، من چه کنم؟
گفتم: میان مردم برخیز و آنان را به حکومت خود فرا خوان و به آنان بگو که تو به پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوارتري و از
مردم بخواه که تو را بر این گروهی که به ستم بر تو پیروز شده اند، یاري دهند و اگر ده تن، از صد تن سخن تو را پذیرفتند و
با آنان بر دیگران سخت بگیر، اگر تسلیم نظرت شدند چه بهتر و گرنه با آنان جنگ خواهی کرد و چه کشته شوي و چه زنده
بمانی، عذر تو موجه و در پیشگاه خداوند حجت و دلیل تو روشن و واضح خواهد بود.
أترجو یا جندب یبایعنی من کل عشره واحده؟ اي جندب، آیا گمان می کنی از هر ده تن، یک تن با من » : حضرت فرمود
لکنی لا أرجو ذلک، لا و اللَّه و لا من المائه واحد، و سأخبرك إنّ » : گفتم: آري، این امید را دارم. فرمود «؟ بیعت خواهند کرد
الناس انما ینظرون الی قریش، فیقولون: هم قوم محمّد و قبیله...؛ نه، به خدا سوگند، من امیدوار نیستم که از هر
صد تن یک تن با من بیعت کند و به زودي خبرت می دهم که مردم به قریش می نگرند و می گویند: آنان قوم و قبیله محمد
صلی الله علیه و آله هستند و قریش هم میان خود می گویند: خاندان محمد صلی الله علیه و آله براي خود از این جهت که
محمد صلی الله علیه و آله از ایشان است فضیلتی می بینند و چنین گمان دارند که آنان براي خلافت از قریش سزاوارترند و از
دیگر مردم شایسته ترند و اگر آنان حکومت را به دست گیرند، هرگز به دست کس دیگري غیر از ایشان نخواهد رسید و
حال آن که اگر حکومت در اختیار کس دیگري غیر از ایشان باشد، قریش آن را دست به دست خواهد داد. نه، به خدا
.( سوگند که مردم با میل و رغبت این حکومت را هرگز به ما واگذار نمی کنند.( 2
*****
او یکی از شش نفري بود که عمر براي جانشینی خود تعیین کرده بود که سرانجام رأي خود را به عثمان داد و حضرت علی
علیه السلام از خلافت کنار نهاده شد.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 56 ؛ ر. ك: ارشاد مفید، ج 1، ص 241
جندب در صفین و نقل پیروزي بر فرات
پس از خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل می کند، این است که می گوید: « جندب بن عبداللَّه » از جریاناتی که
ابوالاعور » هنگامی که سپاه علی علیه السلام به صفین رسید، سپاه معاویه قبلًا وارد شده بود و سربازان زیادي به فرماندهی
را مأمور فرات نموده بود تا مانع دسترسی سپاهیان عراق به آب شوند، لذا هر چه تلاش کردیم دسترسی به آب پیدا « سلمی
نکردیم و
از طرفی هر چه دنبال جایی غیر از محل محاصره بودیم که از فرات آب برداریم، ممکن نشد، از این رو نزد امام علیه السلام
.( شرفیاب شده و از کم آبی شکایت کردیم.( 1
در ادامه عبداللَّه بن عوف نقل می کند: امام علیه السلام - به پیروي از سیره رسول اللَّه صلی الله علیه و آله در همه جا می
صعصعه » - کوشید که مشکل را بدون خونریزي برطرف سازد و با گفت و گو و مصالحه، مسئله خاتمه یابد، بر همین اساس
را به نزد معاویه فرستاد. صعصعه نزد سپاه دشمن آمد و پیام امام را ابلاغ نمود، اما سرانجام او بدون اخذ نتیجه به « بن صوحان
.( خدمت امام علیه السلام بازگشت و ماجرا را به عرض رسانید.( 2
کم آبی و عطش، سپاه امام را تهدید می کرد، و هاله اي از غم و اندوه چهره امام علیه السلام را فرا گرفته بود.( 3) امام علیه
السلام نقطه اي را که باید مالک اشتر با نیروي خود موضع بگیرد، معین کرد و سپس در میان انبوه لشکریان خود خطبه اي
.( بسیار آتشین و حماسی خواند که سپاه اسلام یک جا آماده حمله به دشمن براي فتح شریعه فرات شدند.( 4
سخنان مهیج و سرنوشت ساز امام علیه السلام از یک طرف، و فشار تشنگی از طرف دیگر، باعث شد که دوازده هزار نفر
آمادگی خود را براي تسخیر شریعه فرات اعلام کنند، اشعث با هنگ عظیم خود و مالک اشتر با هنگ سواره نظام نیرومندش،
تکبیر گویان چنان به قلب سپاه دشمن در اطراف شریعه حمله کردند که در مدت بسیار کوتاهی آنان را از پیش راه برداشتند و
نیروي اسلام وارد فرات شد به طوري که سم اسب هاي سواره نظام در آب فرات فرو رفت. در این حمله، جمع زیادي از
شامیان به هلاکت رسیدند و تنها هفت نفر به دست مالک اشتر و پنج نفر به دست اشعث کشته شدند و صفحه جنگ به نفع
.( امیر مؤمنان علیه السلام ورق زده شد و تمام شریعه در اختیار امام علیه السلام قرار گرفت.( 5
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 569
. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 316
. وقعه صفین، ص 166
. نهج البلاغه، خطبه 51
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 324
جندب و نقل خبر غیبی قبل از جنگ نهروان
جندب بن عبداللَّه خود می گوید: در جنگ نهروان برایم شک و تردید حاصل شد و با خود می گفتم: آیا می شود با قاریان
قرآن و افراد ظاهر الصلاح جنگید؟ این امر عظیمی است، لذا صبحگاهی در حالی که ظرف آبی همراه داشتم از لشکر فاصله
گرفتم در همین موقع دیدم امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر من وارد شد ساعتی نگذشت سواره اي آمد و عرض کرد:
نهروانیان و خوارج از نهر عبور کرده اند و به آن طرف نهر رفته اند ولی امام فرمود: نه، آنها از آب عبور نکرده اند و هرگز
عبور نخواهند کرد، سوگند به خدا که قتلگاه آنان در این طرف آب است و خدا آنها را خواهد کشت و هر کس افترا ببندد،
زیان کار است.
در این موقع، سوار دیگري آمد و همان سخنان را تکرار کرد و امام هم همان جواب را داد.
جندب می گوید: با خود گفتم: آیا سخن شاهدان عینی را بپذیرم یا خبر غیبی امام علیه السلام را؟ لذا حمد و
سپاس خداي را به جاي آوردم و با خود گفتم: اگر آنها از نهر عبور کرده اند به دشمن می پیوندم و حجت برایم تمام شده و
نیزه ام را در چشمان علی فرو می برم!! و اگر خوارج از نهر عبور نکرده باشند با سپاه علی علیه السلام خواهم بود و به جنگ
خوارج می پردازم. از این رو به سپاه بازگشتم و به راه ادامه دادیم، اما وقتی به اردوگاه خوارج رسیدیم، دیدم آنها این طرف
نهر می باشند (در حالی که غلاف شمشیرها خود را شکسته و اسب ها را رها کرده اند) و آماده جنگ با امیرالمؤمنین می
باشند.
جندب بن عبداللَّه می گوید: از نیت بد خود پشیمان شدم و طلب مغفرت و بخشش از خدا نمودم و گفتم: آري. سپس امام مرا
امر به توبه کرد و فرمود: خداوند همه گناهان را می بخشد.
جندب می گوید: از این پس با یقین به حقانیت راه امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار حضرت وارد نبرد با خوارج شدم و دو
نفر از آنها را به هلاکت رساندم و با یک نهروانی دیگري به زد و خورد پرداختم تا اصحاب و یارانم مرا حمایت کردند و
.( نجات یافتم.( 1
*****
. قاموس الرجال، ج 2، ص 742 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 271
جندب بن عفیف ازدي
حسان بن » به شهر انبار و شهادت فرماندار آن ناحیه « سفیان بن عوف غامدي » هنگامی که خبر غم انگیز حمله ناجوانمردانه
و همراهانش به گوش امام علیه السلام رسید، مردم کوفه را به جهاد و مقاتله با غارتگران دعوت نمود؛ اما مردم « حسان بکري
همه سکوت کردند و جوابی به امام علیه السلام
دست برادرش را گرفت و آمد تا مقابل « جندب بن عفیف » ندادند. حضرت از مسجد بیرون آمد و مردم به همراهش بودند که
باب سُدّه بر زانوهاي خود نشست و گفت:
قال رَبِّ إنّی لا أملِکُ الّا نفسِی و أخِی؛( 1) خداوندا! تو » : اي امیرمؤمنان! امروز من و برادرم مصداق این آیه شریفه هستیم »
پس اي امیرمؤمنان ما را به هرچه می خواهید، فرمان ؛« خود می دانی که من براي یاري دینت کسی جز خود و برادرم را ندارم
«. خواهیم رساند، اگرچه بین ما و او آتش دیرپا و زمین پر از خار و خاشاك باشد « سفیان » دهید که به خدا قسم خود را به
و این تقعان مما اُرید؟ آخر از دست شما دو نفر چه کاري ساخته » : امیرمؤمنان علیه السلام برایشان دعا کرد و سپس فرمود
.(2).«؟ است
حبیب بن » ، کسی که خود را به امام علیه السلام عرضه کرد و اعلام وفاداري نمود « الغارات » البته بنا به قول ابراهیم ثقفی در
.( بوده است.( 3 « عبدالرحمن بن عبداللَّه بن عفیف » و برادرزاده اش « عفیف
*****
. مائده 5، آیه 25
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 89 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 246 ؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 94
. قاموس الرجال، ج 3، ص 94
جندب بن کعب ازدي (اسدي)
از اصحاب رسول خدا « کعب اسدي » ،« الاغانی » جندب فرزند کعب ازدي و به قولی عبدي یا غامدي و به نقل ابوالفرج در
صلی الله علیه و آله و یاران با وفاي امیرالمؤمنین علیه السلام است که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.
.(1)
جندب کشنده جادوگر
*****
. الاصابه، ج 1، ص 511 ؛ الاغانی، ج 5، ص 156
جندب کشنده جادوگر
جندب بن کعب به نقل کثیري از مورخان همان کسی است که در زمان خلیفه سوم (عثمان بن عفان) جادوگر ولید بن عقبه
.( معروف گردید.( 1 « قاتل جادوگر » حاکم کوفه را به قتل رساند و به
بعد از این حادثه، ولید او را زندانی کرد. وي هنگامی که در زندان کوفه بود، شخصی نصرانی رئیس زندان بود. وقتی دید
جندب روزها روزه می گیرد و شب ها به نماز می ایستد، درباره او به تحقیق پرداخت تا این که دانست جندب انسان وارسته و
ربّی ربُّ جندب و دینی علی دین جُندب؛ پروردگار من » : مسلمان واقعی است از این رو، مرد نصرانی اسلام آورد و می گفت
.(2).« پروردگار جندب است و دین من بر دین جندب است
هم چنین وي به همراه بزرگانی از کوفه به علت انتقاد و عیب جویی از خلیفه سوم در سال 33 هجري به دستور عثمان از کوفه
.( به شام تبعید شدند.( 3
جندب از جمله یاران با وفاي امیرمؤمنان علیه السلام است که تا آخرین نفس از ولایت آن حضرت دفاع کرد و در جنگ
صفین فرمانده پیاده نظام حضرت بود و سرانجام در همین جنگ در رکاب مولایش حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید.
.(4)
*****
در کیفیت جادوگري او بدین صورت هم نقل شده که سر خود
یا سر دیگري را با شمشیر می برید ولی به او ضرري نمی رسید. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 325 ؛ الاصابه، ج 1، ص 511 ؛ اسد
. الغابه، ج 1، ص 205
. الاغانی، ج 5، ص 156 ؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 305
. تاریخ طبري، ج 4، ص 326
. ر. ك: سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 326 ؛ الاصابه، ج 1، ص 511
جویریه بن مسهّر عبدي
.( وي از اصحاب امام علی علیه السلام و اعراب کوفه است( 1) که در برخی جنگ هاي حضرت حضور داشت.( 2
جویریه بسیار مورد اطمینان و وثوق و علاقه مندي حضرت علی علیه السلام بود و از اصحاب سرّ آن حضرت به شمار می آمد.
یا جویریه ألحق بی لا أباً لک، ألا تعلم أنّی أهواك و اُحبّک؟ اي جویریه! نزد من بیا، مگر » : روزي به او نگاه کرد و ندا کرد
اموري را به تو می گویم، تو آنها را » : بعد با نوك پا به جویریه زد و فرمود «. نمی دانی دلم هواي تو کرده و تو را دوست دارم
.( و بدین ترتیب در اسرار امور با حضرت علی علیه السلام شریک شد و آگاه گردید.( 3 «. حفظ کن
لتعتلنّ إلی العَتل الزنیم و لیقطعنَّ » : می نویسد: روزي، امیرمؤمنان علیه السلام به جویریه فرمود « الخرائج و الجرائح » راوندي در
یدك و رِجلک، ثم لَیصلُبَنَّک؛ اي جویریه! تو به دست مردي پست فطرت و فرومایه کشته خواهی شد، او ابتدا دست و پاي تو
مدتی بعد که زیاد بن ابیه از طرف معاویه والی کوفه گردید، وي را احضار «. را قطع می کند، سپس تو را به دار می آویزد
کرد و دستور داد دست و پاي جویریه
.( را قطع کردند و سپس او را به دار کشیدند.( 4
*****
. رجال طوسی، ص 37 ، ش 4
. رجال برقی، ص 5
. قاموس الرجال، ج 2، ص 759
. الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 202 ؛ قاموس الرجال، ج 2، ص 758
جیش بن ربیعه (ابو المعتمر کنانی)
کنیه داشت. وي در نهروان حضور داشت و « ابوالمعتمر » جیش بن ربیعه کنانی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است که به
با شجاعت و تهوري خاص به حرقوص بن زهیر (از سرداران خوارج) حمله ور شد و او را از پاي درآورد، و به هلاکت رساند.
.(1)
*****
. ر. ك: تاریخ طبري، ج 5، ص 87
حرف (ح)